از وقتی ماشین پدرم میپیچید تو جاده فولادشهر قلبم تند میزد میدونستم یه روز خوب و پر از بازی و شیطونی منتظرمه
اگه دسته جمعی بودیم که دیگه دنیا را بهم میدادن
فولادشهر زرین شهر باغبادران و زاینده رود عزیزم
چند سال بعد فولادشهر برام معنی دیگه ای پیدا کرد
شد شهر معشوق
و امروز بعد از 30 سال همون جاده و حسرت خاطرات کودکی و پدرم و عشقی که عمرم به خاطرش رفت
دلم خواست...برچسب : نویسنده : 2delamkhastf بازدید : 93